رمان های دوستان
هر باخت نشانه یک پیروزی است پس اگه باختی دوباره بلند شو و بجنگ

سلام

بزارید از قبل اذان مغرب شروع کنم

ما تو خونه نشسته بودیم من خیلی ریلکس مامانم در حال استرس مامان بزرگم داره هفت جد یارو رو نفرین میکنه که از این بمب و نارنجکا میزنه

بعد که اذان گفته شد و همه ساکت بودیم یهو سه تا نارنجک پشت هم ترکید این وسط من دهنو وا کردم و بلند داد زدم:الله اکبر، الله اکبر 

بعد پدر بزرگم نمازشو داشت میخوند که یه بمبک زدن و انگار کل خونه لرزید بعدش که پدربزرگم که نمازشو خوند من بساطمو برداشتم و د برو که رفتیم حیاط 

رفتم حیاط اول کار این پیازی هارو زدم همه پسرا خندیدن به من منم رفتم اون هفت ترقه رو روشن کردم انداختم زیر پای همشون دادشون رفت هوا حالا من بهشون خندیدم 

بعدش سر این فندک با پسرعموم دعوا میکردم اون داد میزد من میزدم رو پاش

بعدش که هوا کامل تاریک شد رفتم اون سوتی هامو برداشتم اولی رو روشن کردم چوبشم با خودش رفت #_#

بعدش این توپی هارو نزدم چون خیلی بد بود دادم به عموی مامانم همه رو زد×_×

بعدش رفتم اون پونزده تایی رو روشن کردم رو هوا با پشت بوم رو به رویی رقابت میکردیم یکی اونا میزدن یکی من

بعدش رفتم اون سیگارت هامو برداشتم کبریت رو دادم دست عمم بعد عمه ام کبریت روشن میکرد من سیگارت رو میگرفتم سمت کبریت و روشنش میکردم و مینداختم وسط حیاط عمم داد میزد:توپی توپی بعد همه پناه میگرفتن 

بعدش منکه سیگارت هام تموم شد رفتم پیش دایی بزرگم از تو جیبش یه مشت سیگارت برداشتم بعد اونا رو هم زدم میخواستیم بالون بفرستیم من و دایی کوچیکم باهم ، دایی بزرگم و زن داییم باهم، علیرضا و خواهرش فاطمه باهم، مسعود و امیر علی هم باهم ، بعد من و دایی کوچیکم روشن کردیم تا وسط راه رفت بعدش سوخت ، علیرضا و فاطمه هم کلا سوخت نرفت بالا، مسعود و امیرعلی هم گند زدن تو درست کردن بالون ، بعد مال دایی بزرگم و زن دایی رفت هوا همه هم خوشحال 

بعدش دایی بزرگم و علیرضا دوباره داشتن درست میکردن من و دایی کوچیکم رفت پشت اون 206 سنگر گرفتیم بعد سیگارت روشن کردیم انداختم زیر پاشون منم داد کشیدم:توپی توپی بعد همه بالون رو ول کردن و سنگر گرفتن

بعد دایی کوچیکم داشت اتیش رو اوکی میکرد دایی بزرگم زیرش یه سیگارت انداخت داشت میشست روش بعد من جیغ کشیدم:توپی توپی ( کلا این توپیا بدجور خطرناکن پای مامان منو سوزونده )

همه سنگر گرفتن بعد دایی کوچیکم سیگارت رو له کرد !

بعدش میخواستیم از رو اتیش بپریم اولین نفر من داوطلب شدم از روی اون اتیش به اون بلندی بپرم مثل عقاب پریده بودم هفت بارباید پرید از رو اتیش 

بعد علیرضا از پریدنم یه فیلم اسلومویشن گرفته بود این عقاب پریده بودم از همه گرفت مال من قشنگ تر شد

بعدش جاتون خالی بال کبابی زدیم 

بعدشم خواستیم عکس بگیریم من پیش دایی بزرگم ایستادم دایی بزرگم با یه دست فندک رو روشن میکرد و ترقه سیگارت روشن میکرد مینداخت جلو پای دخترا که جلو ایستاده بودن کل عکس بهم میخورد 

من و دایی بزرگم میخندیدیم 

بعدشم نخود نخود هرکه رود خانه خود

 



نظرات شما عزیزان:

P.M.E1
ساعت18:50---28 اسفند 1394
خخخخخ
همین شماهایین که جامعه رو آتیش بارون کردین {الکی مثلا من خیلی مثبتم }
باحال بود
پاسخ:خخ بابا مثبت خخخخخ نه بابا من یه نارنجکی انداختم..پوکید


یسنا
ساعت15:50---27 اسفند 1394
ایران چند روز پیش چندتا موشک دور برد و خیلی خفن آزمایش کرد و خدارو شکر نقض برجام به حساب نیومد...
پاسخ:هه اری


آنا
ساعت15:38---27 اسفند 1394
اما من انتقام میگیرم
پاسخ:هه الحق که دختر خودمی


آنا
ساعت15:36---27 اسفند 1394
خوش به حالت من پسرعمم گند زد به چهار شنبه سوریم..نمیدونم چی بود که انداخت کنارم اما پام بدجور. سوخت... اون داداش گاومم نشست هر هر بهم خندید.. هرچی بهش میگم آرمین بیا کمکم کن فقط بهم مبخندید..
پاسخ:الهی قربونت برم


روشنا
ساعت18:27---26 اسفند 1394
باش گلم
پاسخ:هووم


روشنا
ساعت16:05---26 اسفند 1394
راستی آجی کی قسمت اول رمان و می گذاری دل تو دلم نیست بدونم قضیه از چه قراره خخخخ
پاسخ:نمیدونم بزار اصلا فکر کنم رو موضوعش


روشنا
ساعت14:40---26 اسفند 1394
خوش به حالت آجی خیلی بهت خوش گذشته ایشاا... همیشه شاد باشی
پاسخ:مرسی


هایجین
ساعت11:39---26 اسفند 1394
وایییییییییییییییییییییییییییی ییی.چه باحال و خنده دار بود.خوش به حالتون.من که هیچ....فقط نشسته بودم تو خونه منتظر بودم مامانم بهم بگه باشه...که نگفت.همش میگه اگه بلایی سرت اومد.اگه یه چیزیت شد؟؟؟خواستم با دوستام برم ساحلی اونجا ترقه و کپسول بندازیم و کلی حال کنیم که مامانم منو محروم کرد.و البته گفت باید بشینی خونه با آجیت درس کار کنی.اوووووف.کلا حالمو گرفت.
پاسخ:خوبه من تک بچم خب مامان منم همینو گفت ولی بهش گفتم که من بزرگ شدم و مواظب خودم هستم و اینا و ثابت هم کردم و بعدش راضیش کردم و به داییم گفت که برام ترقه بگیره


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






. چهار شنبه 26 اسفند 1394 . 10:5 .(BY*fatemeh shiraishi )
رمان های دوستان
ABOUT

به وبلاگ ما خوش اومدید این وب یه وب گروهی هست با نویسنده های خوب تو اینجا از رمان، عکس، مطالب جالب اپ میشه امیدوارم از وبلاگمون خوشتون بیاد
CATEGORIES
TAGS
..DAILY.. میوسا ژژونم
رویـــــا جان
هایجیـــــــن جون
ارمیتـــــــا جون
رایــــــــا جان
ایـــــکا جونمون
تــــــــرسا ژونم
وب مرلیا
ستــــــــارگان تنیس
ملینا جونم
جی پی اس ردیاب ماشین
ال ای دی هدلایت زنون led
جلو پنجره لیفان x60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان رمان های دوستان و آدرس friendsromans.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





OTHER

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 425
بازدید کل : 7968
تعداد مطالب : 50
تعداد نظرات : 343
تعداد آنلاین : 1